دانش سبز (محققي)
آموزش ابتدایی
  


 




نوشته شدهشنبه 22 تير 1392برچسب:, توسط اکبر محققی

 




نوشته شدهیک شنبه 5 خرداد 1392برچسب:, توسط اکبر محققی

 

 

قدرت پدر، نامه پدر به فرزند

روزی پدری دست خود را روی شانه پسر خود گذاشت و گفت من قویترم یا تو؟

پسر گفت: من

پدر جا خورده و دوباره پرسید من قویترم یا تو؟

 پسر گفت: من پدر

پدر بغض کرد ودوباره پرسید من قویترم یا تو؟

 پسر گفت من پدر
پدر ازجابلند شد چند
قدم با ناراحتی و اشک از پسرش دور شد
و دوباره پرسید من قویترم یا تو پسر
؟

گفت تو
پدر گفت چون من ناراحت شدم گفتی من قویترم ؟
پسر گفت نه آن سه
باری که گفتم من از تو قویترم چون دستت روی شانه ام بود پشتم به کوهی مثل تو گرم بود اما وقتی دستت را برداشتی دیدم بی تو چیزی نیستم . . .




نوشته شدهسه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:, توسط اکبر محققی

 

 

سخنان بزرگان و پندهای حکیمانه (شماره 4) ده پند از لقمان حکیم

 ۱. فرزندم هیچ کس و هیچ چیز را با خداوند شریک مکن.

۲. با پدر و مادرت بهترین رفتار را داشته باش.

۳. بدان که هیچ چیز از خداوند پنهان نمی ماند.
۴. نماز را آنگونه که شایسته است بپادار.

۵. اندرز و نصیحت دیگران را فراموش مکن.
۶. از بدان انتظار مردانگی و نیکی نداشته باش.

۷. از مردم روی مگردان و با آنها بی اعتنا مباش.
۸. با غرور و تکبر با دیگران رفتار مکن.

۹. در مقابل پیش آمدها شکیبا باش.
۱۰. بر سر دیگران فریاد مکش و آرام سخن بگو.




نوشته شدهسه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:, توسط اکبر محققی
   نادان


 با تبریک میلاد امام علی ع

 بی خردتر از همه کسی است که خود را خردمندتر از همه  پندارد!

 

حضرت امام علی علیه السلام

 



نوشته شدهیک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, توسط اکبر محققی
  


 از کسانی که از من متنفرند سپاس، آنها باعث می‌شوند من قوی‌تر شوم!

از کسانی که مرا دوست دارند ممنونم، آنان قلب مرا بزرگ‌تر می‌کنند!

از کسانی که مرا ترک می‌کنند متشکرم، آنان به من می‌آموزند که هیچ چیز تا ابد ماندنی نیست!

از کسانی که با من می‌مانند سپاسگزارم، آنان به من معنای دوست واقعی را نشان می‌دهند!





نوشته شدهیک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, توسط اکبر محققی
   راستی


 وقتی حرف راست می‌زنید؛ فقط انسان‌هایی از دستتان عصبانی می‌شوند که همه زندگیشان بر دروغ استوار است!




نوشته شدهیک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, توسط اکبر محققی
  


 

اختلالات املایی و راهکار ها

خطاهای متداول در نوشتن عبارتند از :

1 - کج نویسی         2- پرفشار نویسی          3- کم رنگ نویسی          4- پر رنگ نویسی          5- زاویه دار نویسی        6- نا مرتب نویسی       7- فاصله گذاری بیش از حد        8- بزرگ یا کوچک نویسی بیش از حد

     برای درمان نارسا نویسی می توان از اقدامات زیر کمک گرفت:

1. مدادی در اختیار دانش آموز قرار داده  تا خطوطی به دلخواه رسم کند.

2. به دلخواه نقاشی کرده و آن را  رنگ بزند.

3. با استفاده از گچ نرم روی تخته خط بکشد و نقاشی کند.

4. به وضعیت نشستن کودک توجه نموده و آن را اصلاح کنید. او باید کاملاَ راحت روی صندلی بنشیند.

5. کاغذ یا دفتری که در آن می نویسد، راست باشد . لبه کاغذ با لبه میز بیش از 15 درجه انحنا نداشته باشد.

6. نحوه مداد گرفتن دانش آموز را کنترل نموده و شیوه درست گرفتن مداد را به او آموزش دهید.

7. اگر انگشتان و عضلات کوچک و بزرگ دست او ضعیف هستند از مدادهای باریک تر و با قطر کمتر استفاده کنید.

http://roshdno.persianblog.ir/page/mjh01j




نوشته شدهجمعه 12 خرداد 1391برچسب:, توسط اکبر محققی

 




نوشته شدهجمعه 12 خرداد 1391برچسب:, توسط اکبر محققی
  


خداهمين نزديكي هاست!(خاطره ي جالب وتامل برانگيز!)

دومين سال معلمي ام بود.درروستاي ميرآباداز توابع  ناحيه3قم تدريس مي كردم.اوايل سال بود،همان موقعي كه كلاس اولي ها هنوز با محيط مدرسه آشنا نشده اند وهر كاري دلشون بخواد انجام ميدن.يكي ازبچه هاي پنجم با اصراريك انار به من داد كه بخورم،خيلي اصرار كرد من هم گرفتم،اناري بسيار بزرگ وحتماّخوش مزه.گذاشتم كنارپنجره كه سر فرصت بخورم.زنگ تفريح كه شد يكي از بچه هاي اول دوان دوان آمدواون انار را (كه من براي خوردنش لحظه شماري مي كردم)برداشت وبه سرعت رفت.فورا‍ً صداش كردم كه انار را ازش بگيرم.راستش خيلي دلم مي خواست خودم بخورم،دل كندن از آن اناربزرگ وشيرين سخت بود.پسرك آمد.وقتي به چهره ي ساده ومعصومش نگاه كردم تصميمم عوض شد.وقت مناسبي براي آموزش يك نكته اخلاقي وتربيتي بود.انار را گرفتم كه اشتباهش را گوشزد كرده باشم.بهش گفتم: محمد جون،به وسايل وچيزهاي ديگران نبايد دست بزني وبايد اجازه بگيري.( زدم توسرشكم بي چاره ام )وگفتم :حالا اين انار را بگير وبرو تو حياط بخور.

مدرسه تعطيل شد.ساعتي گذشت،ديدم در مي زنند.در را كه باز كردم دو نفر ازهمكارانم را ديدم كه باموتور به ديدنم آمده بودند.يكي شان گفت:داشتيم رد مي شديم گفتيم سري بهت بزنيم.سر راهمون باغي هست كه مال فاميلامونه.رفتيم اون جا بهمون انار(!!!!!!) تعارف كردند،براي شما هم آورديم.ديدم يك خورجين موتور پر ازانار هم براي من آورده اند (!!!!!).

بعداز رفتن دوستام ،من ماندم وحل اين معماي عجيب وجالب.هنوز بعد از گذشت 12سال ازآن ماجرا،كسي برايم حتي يك انارهم نياورده. اما آن روز...........جالبه نه؟

 




نوشته شدهچهار شنبه 3 خرداد 1391برچسب:, توسط اکبر محققی
  


 

سخنان يك اندیشمند در بستر مرگ:

وقتي بچه بودم، دلم مي خواست دنيا را عوض كنم. بزرگتر كه شدم گفتم دنياخيلي بزرگ است،كشورم را تغييرمي دهم. در نوجواني گفتم: كشور خيلي بزرگ است بهتر است شهرم را دگرگون سازم. جوان كه شدم گفتم شهر خيلي بزرگ است ،‌محله ام را تغيير مي دهم ،‌ به ميان سالي كه رسيدم گفتم: از خانواده ام شروع مي كنم ، اما در اين لحظه هاي آخر عمر مي بينم كه بايد از خودم شروع مي كردم. اگر تغيير را از خودم شروع كرده بودم، خانواده ام، محله ام، شهرم , كشورم و دنيا را به قدر توانم تغيير مي دادم.“




نوشته شدهچهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:, توسط اکبر محققی
.: Weblog Themes By www.NazTarin.com :.