دانش سبز (محققي)
دانش سبز (محققي)
آموزش ابتدایی
  


خداهمين نزديكي هاست!(خاطره ي جالب وتامل برانگيز!)

دومين سال معلمي ام بود.درروستاي ميرآباداز توابع  ناحيه3قم تدريس مي كردم.اوايل سال بود،همان موقعي كه كلاس اولي ها هنوز با محيط مدرسه آشنا نشده اند وهر كاري دلشون بخواد انجام ميدن.يكي ازبچه هاي پنجم با اصراريك انار به من داد كه بخورم،خيلي اصرار كرد من هم گرفتم،اناري بسيار بزرگ وحتماّخوش مزه.گذاشتم كنارپنجره كه سر فرصت بخورم.زنگ تفريح كه شد يكي از بچه هاي اول دوان دوان آمدواون انار را (كه من براي خوردنش لحظه شماري مي كردم)برداشت وبه سرعت رفت.فورا‍ً صداش كردم كه انار را ازش بگيرم.راستش خيلي دلم مي خواست خودم بخورم،دل كندن از آن اناربزرگ وشيرين سخت بود.پسرك آمد.وقتي به چهره ي ساده ومعصومش نگاه كردم تصميمم عوض شد.وقت مناسبي براي آموزش يك نكته اخلاقي وتربيتي بود.انار را گرفتم كه اشتباهش را گوشزد كرده باشم.بهش گفتم: محمد جون،به وسايل وچيزهاي ديگران نبايد دست بزني وبايد اجازه بگيري.( زدم توسرشكم بي چاره ام )وگفتم :حالا اين انار را بگير وبرو تو حياط بخور.

مدرسه تعطيل شد.ساعتي گذشت،ديدم در مي زنند.در را كه باز كردم دو نفر ازهمكارانم را ديدم كه باموتور به ديدنم آمده بودند.يكي شان گفت:داشتيم رد مي شديم گفتيم سري بهت بزنيم.سر راهمون باغي هست كه مال فاميلامونه.رفتيم اون جا بهمون انار(!!!!!!) تعارف كردند،براي شما هم آورديم.ديدم يك خورجين موتور پر ازانار هم براي من آورده اند (!!!!!).

بعداز رفتن دوستام ،من ماندم وحل اين معماي عجيب وجالب.هنوز بعد از گذشت 12سال ازآن ماجرا،كسي برايم حتي يك انارهم نياورده. اما آن روز...........جالبه نه؟

 



نظرات شما عزیزان:

عباس اسماعیلی
ساعت14:26---28 ارديبهشت 1392
اقای محققی من از شما درس خیلی خوبی یاد گرفتم .

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








نوشته شدهچهار شنبه 3 خرداد 1391برچسب:, توسط اکبر محققی
.: Weblog Themes By www.NazTarin.com :.